۲۷.۱۱.۸۱

بی‌هویتی

travel shiraz shoesشب، سرشكستگی، پوچی، حس هیچ بودن، دیدن پیری خود در برق آیینه ها. 

یاد بگیرید كه ظرف ثانیه می توانید زخمی عمیق در دل كسانی كه دوستتان دارند ایجاد كنید و سال ها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد. 

عجز، زجر تا صبح و مسافر آرام در خواب. صبح، چاپ عكس، دیدار، خداحافظی. 

عصر، شاه چراغ، وضو، نماز، حاجت، گفتگویی سرد. 

سردی هوا، پله ها، دوستان پسر، شوخی، گفتن متلك، یاد پدر، گریه، ناراحتی از حرف آن پسرک.

عكس، صحبت، پچ پچ دوستان، عكس، بازگشت و خداحافظی … 

صبح، عشق دیدار، انتظار، رد دیدار، فشار، فراموشی. 

ظهر، صحبت، دیدار، رفتن از هتل، تفریح.

حافظیه، فال حافظ : حافظ باز نما قصه خونابه چشم / كه بر این چشمه همان آب روانست كه بود. 

لحظه ای بعد در تاكسی، گفتگوی تمدن ها. غروب است و هنگام نماز، آستانه، به بهانه وضو گفتگو و دانستن حقیقت كه چــــــــرا ؟ و پاسخی سرد، همسان سردی یخ ! و نگفتن واقعیت آشكار به بهانه ی « نمــــــی‌توانم!»

آمدن دوستان و قطع گفتگو، نماز، لحظه ای روحانی، دوباره چهره پدر ! 

انتظار، عكس، گفتگو و باز تاكسی! پچ پچ درون تاكسی با تنها رفیق و شكستن قول! گفتن راز دل من، فشار، عصبانیت، احساس خواری، هیچ بودن.

قدم زدن، لحظات آخر، پایان سفر مسافر، بی تفاوتی، در مقابل زجر، فشار، شكسته شدن دل، لگد مال شدن احساس، و به پوچی رسیدن و دانستن این حقیقت كه عاطفه و عشق دو حس و واژه تنفر آمیز و نفرت انگیز ما انسانهاست. و خداحافظی و هدیه ای به رسم تشكر، سالن انتظار فرودگاه. آخریــن تصویر تلخ مسافر، زمزمه : دل من سیاس ولی آبی رو خیلی دوس دارم / روزای روشن آفتابی رو خیلی دوس دارم.

و صدای هواپیمایی كه مسافر را با خود می برد و این بار احساس مسخ شدن. به حقیقت، انسان بدترین مخلوق این كره خاكی است و گاهی زندگی با رفتار این موجود، پوچ و بی معناست، بی هویت و مسخ شده.