۳۰.۳.۸۲

شاید هم

من با ترجمه‌های محمد علی سپانلو مشکلاتی دارم. چند روز پیش دوستی در یک جمع ادبی شروع کرد به تمجید از جناب سپانلو و اتفاقا شعری هم خواند که به گمانم باید بین سال‌های ۵۰ تا ۵۵ سروده شده باشد. شعری به نام «نامه» با این مضمون :

ملالت کم / دلت خرم / و نام روشنت روشن 
کسی می خوابد و خوابش نمی گیرد
کسی از پشت دیوار زمان آواز می خواند
پلنگی ماه را با ماده اش در آب می نوشد
نگاه شاعر آشفته بی خواب است اما مردمش در خواب .......

شعر خوبی هم هست. خوشم آمد. اما خوشی دیری نپایید.
شعری دارد مرحوم اخوان احتمالا برای سال سی و نه به نام نماز که در قسمتی می گوید : «چشم من بیدار و چشم عالمی در خواب» 
شباهت بدی دارد با شعر سپانلو. بوی تقلید ناشیانه می‌دهد. شاید هم وقتی نگاهت به چیزی منفی باشد همه چیز منفی پیش می‌رود.