ALFREDO : Good morning, father. It's hard on the feet, huh?
PRIEST : (Breathless) Yeah!...Getting there's downhill and all the saints help you. But coming back! The saints stand there watching you, that's all! God's will be done.
آلفردو : صبح بخیر پدر، خسته شدی ؟ آره ؟
پدر روحانی : (نفسنفسزنان) آره، موقع رفتن، سرازیریه و خدا کمک میکنه، اما موقع برگشتن، خدا فقط نگاه میکنه.
فکر این مطلبی که اینجا مینویسم، اولین بار با شنیدن اتفاقیِ یک مصاحبه رادیویی در شبهای قدر در ذهنم آمد و باعث شد پس از آن، بیشتر دربارهاش فکر کنم. بعدتر این مصاحبه و این فکرها از یادم رفت تا اینکه توییتی دیدم از این دیالوگ فیلم سینما پارادیزو که در بالا آن را آوردهام و دوباره آن فکرها در ذهنم روشن شد. لازم است بگویم که این پست، ابعاد دینی، روانشناختی، جامعه شناسی و حتی علمی زیادی دارد که من در هیچکدامشان صاحبنظر نیستم و این فقط طرح پرسش است و البته میپذیرم که انکار و داوری نیز در آن هست.
آن مصاحبه، آنطور که یادم میآید این بود که خانمی با یک برنامه رادیویی تماس گرفته بود و میپرسید که الان هفت سال است که در شبهای قدر چیزی را از خدا میخواهد و هنوز خدا آن چیز را به او نداده است !! بعد میهمان برنامه که یک روحانی بود، پاسخ جالبی به این خانم داد که من اگر جای آن زن بودم و آن روحانی دم دستم بود، ممکن بود با این شنیدن این پاسخ، با آن روحانی دست به یقه شوم. تقریبا پاسخ آقای میهمان برنامه این بود که قبل از این که دعا کنید برای داشتن چیزی، اول باید دعا کنید که خداوند صلاحیت داشتن آن را به شما بدهد. یعنی اگر در این ٧ سال در شبهای قدر دعا کردید و نشده، لابد هنوز صلاحیت آن در شما نیست و خیر شما در نداشتن آن چیز است.
پاسخ میهمان برنامه، خوب به نظر یکجور مغلطه است که خداوند همیشه در آن برنده است. اگر آن چیز به ما در هر زمانی عطا شد، که خوب لطف الهی بوده و اگر آن چیز به ما عطا نشد، لابد صلاح ما در نداشتن آن چیز است.
دراین دیالوگ سینما پارادیزو هم، پدر روحانی، سرازیری زمین را موقع رفتن از الطاف الهی میداند اما معترض است که موقع برگشتن (که خوب طبعا باید سرازیری رفت، سربالایی بشود) پس خدا چرا ایستاده و کاری نمیکند.
هر دو، هم دیالوگ و هم مصاحبه رادیویی، در یک نقطه مشترکند. باور به اثرگذاری خداوند در مقدرات جهان که این اثر به نفع ما باشد و ما این اثر مثبت را با دعا درخواست میکنیم یا باور داریم که چون ما، لابد "ما" هستیم، باید این اثر مثبت برای ما اتفاق بیفتد.
فارغ از اینکه نظر من چیست، اصلن این پرسش را با فرض وجود خدایی قادر و متعال، همانگونه که این آدمها به آن باور دارند پیش ببریم. خدا. چه کلمه بزرگی. خدایی که آسمانها و زمین را آفریده است و از پرواز حیرتآور یک کرکس تا ستارگان و اجرام عظیم آسمانی با آن ابعاد عجیب و غریب، همه آفریدهی او هستند. خدای همه موجودات است و نظم عالم به دست اوست.
حالا سوال من اینجاست که این خدای بزرگ، خدای خیلی بزرگ، چرا باید به واسطه درخواست ما، تغییری در روالهای عادی جهان بدهد. در بسیاری مواقع، نفع ما و بُرد ما در گرو ضرر دیگران و یا نفع کمتر آنهاست. چرا باید خدا مثلن به واسطه دعای ما، به ما کمکی ماورایی بکند که در یک مسابقه ورزشی، نتیجهای فراتر از تلاشمان بگیریم و چرا باید اتفاقات عادی جهان را که از آن به عنوان شانس یاد میشود، برهم بزند که ما برنده شویم و دیگری بازنده شود. آیا او خدایی ندارد ؟ آیا هر که دعا کند، خدا به نفعش باید کاری کند ؟ اگر او هم دعا کند، تکلیف چیست ؟ چون ما دین خودمان را برحق میدانیم، باید این کمک منحصرا برای ما اتفاق بیفتد ؟ آیا این به نظر کودکانه و متضاد با عقل و متضاد با تعریف خود شما از ذات خداوند نیست ؟ که مثلن سراشیبی زمین را به نفع شما تغییر دهد یا توانی بیش از دیگران به شما بدهد ؟
اگر جهان را قابلمه غذایی بدانیم که خداوند آن را سر گاز گذاشته که برود برای خودش، خدا بیاید و در قابلمه را برای ما بردارد و ما را که لوبیایی میکروسکوپی در این دیگ هستیم، با ملاقه بالا بیاورد و حالی اضافه به ما بدهد. تبارکالله ازین فتنهها که در سر شماست واقعا.
اگر جهان را قابلمه غذایی بدانیم که خداوند آن را سر گاز گذاشته که برود برای خودش، خدا بیاید و در قابلمه را برای ما بردارد و ما را که لوبیایی میکروسکوپی در این دیگ هستیم، با ملاقه بالا بیاورد و حالی اضافه به ما بدهد. تبارکالله ازین فتنهها که در سر شماست واقعا.
در ثانی آیا این نوع نگاه، توهین به خدایی با این عظمت نیست ؟ این که نیاز شما از خدا، برنده شدن در یک مسابقه، مهربان شدن دیگری با شما و یا چیزهای از این دست باشد ؟ فکر نمیکنید وقتی خدای جهان صدای شما را میشنود، چه تنزلی یافتهاید وقتی از او چنین چیزی میخواهید ؟ به قول آن شعر سعدی در بوستان که
خلاف طریقت بود کاولیا
تمنا کنند از خدا جز خدا
گر از دوست چشمت بر احسان اوست
تو در بند خویشی نه در بند دوست
و البته نیازی به استدلال هم نیست. این همه نمونه عینی شاید کافی باشد که پاسخ این سوالها را بدهد. نام کاروان اعزامی المپیک را، کاروان امام رضا میگذارند و این تیم همان نتیجهای را میگیرد که قبلن وقتی نام دیگری داشت هم میگرفت. کمی بیشتر و کمی کمتر. اصلن اگر مدالهای تیم اعزامی، حاصل توجه امام رضا و به تبع آن لطف خداست، پس شکستهای تیم بر گردن کیست ؟
و از همین دستهاند باور به نصرت الهی در جنگ، امدادهای غیبی و فکرهای این شکلی که هیچ تاثیری بر روندهای عادی جهان ندارند و میبینیم که همه چیز با روال عادی و منطقپذیر اتفاق میافتد. فقط فکر میکنم این فکرها باورمندی به خدا را در ذهن خداپرستان ضعیفتر میکنند. دقت کنید که این نقد من، اتفاقا در جهت نجات خدای خود شماست از دستان شما که فکر میکنید خدای به آن عظمت باید اینقدر سطحی و نازل باشد. چرا که باور عینی به این شیوهی خدایی، شبیه باور عینی به قوانین مورفیست.
البته شاید اگر بخواهم مثبتتر به دعا کردن نگاه کنم، دستآورد دعا، یعنی دستآورد درخواستی که بندهای از خداوند جهان میکند، نفسِ همان درخواست است. همین قوت قلب که تو خدای را مورد خطاب قرار دادهای و در خیل خطابکنندگان او هستی. همین که او را ستایش میکنی و این افتخار نصیب تو شده است، کافیست. چون واقعا باورمندی به وجود این خدا، ستایش بسیار میخواهد. ستایشی که در حد درخواستهای سطحی روزمره نازل نباشد و او را دستآویز خودخواهیها و سلطهطلبیهای شخصی قرار ندهد.
البته احتمالن نفس دعا کردن، از نظر روانشناسی هم قابل بحث باشد و من خودم چنین تاثیری را حس کردهام اما سواد حرف زدن درباره آن را ندارم.
من بینوا بندگکی سربهراه نبودم
و راهِ بهشتِ مینوی من
بُز روِ طوع و خاکساری
نبود
مرا دیگرگونه خدایی میبایست
شایستهی آفرینهیی
که نوالهی ناگزیر را
گردن
کج نمیکند
و خدایی
دیگرگونه
آفریدم
* شعر بامداد - سرود ابراهیم در آتش
البته احتمالن نفس دعا کردن، از نظر روانشناسی هم قابل بحث باشد و من خودم چنین تاثیری را حس کردهام اما سواد حرف زدن درباره آن را ندارم.
من بینوا بندگکی سربهراه نبودم
و راهِ بهشتِ مینوی من
بُز روِ طوع و خاکساری
نبود
مرا دیگرگونه خدایی میبایست
شایستهی آفرینهیی
که نوالهی ناگزیر را
گردن
کج نمیکند
و خدایی
دیگرگونه
آفریدم
* شعر بامداد - سرود ابراهیم در آتش