۳.۳.۸۴

دوم خرداد هشت‌ساله ما

چند دقیقه‌ایست که در اتاق قدم می‌زنم تا دقیقا بدانم در این روز خاص چه باید نوشت ؟ اصلا در برابر این سوال هستم که آیا باید برای دوم خرداد چیزی نوشت ؟ یا این روز را هم مثل یک روز عادی تلقی کنم و بگذرم. آیا این فقط یک نوستالژی و یک خاطره است که یادآوری‌اش پر از غم و شادی‌ست ؟ یا چیزی بیش از یک خاطره است.
دوم خرداد، سال‌روز تولد کودکی‌ست که مادران و پدران جوانی داشت. سال‌روز تولد کودکی، که امسال ۸ ساله می‌شود، در حالی که پدران و مادرانش را بیش از هشتاد سال پیر کرده است. کودک شلوغ و بازیگوشی که می‌خواست و می‌خواهد که همه چیز را خودش بیازماید.  



دوم خرداد ما، امروز ۸ ساله شد و در سال‌روز تولدش، باز هم کادوی نامیمون دیگری رسید. دوم خرداد ما بدون جشن و کیک و شمع و روبان، امروز هشت ساله شد و مادرها و پدرانش هشتاد ساله شدند انگار. به خاطر متولد کردن چنین کودکی سرزنش شدند و سیلی خوردند و اهانت شنیدند. بسیاری از آنان آن‌قدر تحت فشار قرار گرفتند که کودک نو پا و بی پناه را رها کردند و رفتند به امان خدا. برخی دیگرشان نسخه‌های تربیتی عجیب و غریب پیچیدند و کودک را بیمار و افسرده کردند. و البته مخالفان تولد این کودک جسور زدند و کوبیدند و خراب کردند. کتاب‌هایش را آتش زدند و مادران و پدرانش را مجازات کردند. 

و حالا ما مانده‌ایم. ما که هنوز هم فکر می‌کنیم این کودک نازنین و پر سر و صدای ما افق روشنی را پیش روی خود دارد. ما که برایش هر شب کتاب خواندیم و لالایی سرودیم. ما که دوست داشتیم فرزندمان نه خسته و پریشان و افسرده باشد، نه آشوب‌گر و تندخو و بد سرشت. حالا فقط ما مانده‌ایم. ما که از روز نخست هم می‌دانستیم هیچ کودکی توی دنیا ۸ ساله بزرگ نمی‌شود.

 بی‌ربط : من یک سال‌گرد دیگر هم دارم. دیروز اول خرداد بود. اول خرداد ۱۳۸۳، روزی بود که پنج تا آدم مختلف از پنج جای مختلف روی چمن دانشگاه تهران دور هم جمع شدند تا کارهای تازه بکنند. پرستو، علی، جلال، مریم و من. ما پنج تا آدم جورواجور، با فکر‌های جورواجور، نشستیم که یک کار جمعی بکنیم. اما غافل بودیم که به قول مریم، روزگار اتفاقات دیگری را برایمان در نظر گرفته بود. این جمع پنج نفره هیچ وقت کاری نکرد. اما برای خود من سرآغاز بسیاری اتفاقات، بسیاری دوستی‌ها، بسیاری سوءتفاهم‌ها و بسیاری آموخته‌ها شد. و حالا در سال‌گرد این اتفاق، علی گوشه بیمارستان است و به گمانم دارد ناله می‌کند. دعا کنید که علی از بیمارستان مرخص شود.

 + کاریکاتور از هادی حیدری عزیز. لینک مستقیم اثر در هادی‌تونز.