۲۲.۶.۹۳

کاش نوار را به دوچرخه‌سواری می‌بردم

در ایام نوجوانی
در مملکت کفر که بودیم
یک شب در کنار سطل زباله‌ی بین طبقات
همین که بهش می‌گن شوتینگ
و اون‌جایی‌ها بهش می‌گفتن موسر
همون‌جاها
یک فیلم VHS پیدا کردم
یواشکی به خانه آوردم و توی دستگاه ویدئوی آکائی خانه گذاشتم
[ همان که دزد برد ]
یه صحنه دیدم و دکمه بیرون آمدن فیلم را زدم
یه زن لخت بود که داشت می‌رقصید
بعدها فهمیدم که به همچی فیلمی می‌گن فیلم پورن
فیلم رو بردم زیر متکا گذاشتم که صبح
وقتی پدر و مادرم رفتند
تماشاش کنم
فردا صبح پدر و مادرم جایی نرفتند
من رفتم دوچرخه‌سواری و فیلم را جایی پنهان کردم
آن‌ها ظهر از خانه بیرون رفتند
من هم با شوق
- شوقی مثال زدنی و عجیب -
از همان شوق‌هایی که یک پسر تازه‌بالغ می‌تواند به تماشای اندام یک زن داشته باشد
رفتم خانه و فیلم را توی همان دستگاه ویدئو که شرحش رفت گذاشتم
و فقط اخبار تلویزیون در آن ضبط شده بود
یک بخش خبری کامل
صد بار نوار را عقب و جلو کردم
و حتی تصویر آن زن برهنه جذاب هم در آن نبود
خیلی غمگین شدم
یادم هست چند بار دیگر به هوای این‌که اشتباه کرده‌ام
نوار را توی دستگاه گذاشتم و عقب و جلو بردم
اما همه‌ش اخبار بود
ماجرا گذشت
و بعدها من فکر می‌کردم که تصویر آن زن را تخیل کرده‌ام
و پدر و مادرم هم تا حالا در مورد این جنایت فقط سوت زده‌اند
و این یکی از حسرت‌های نوجوانی‌ام بود
که کاش نوار را با خودم به دوچرخه سواری می‌بردم

شهریور ۹۳