اعصابم گهیه. هر آروغی که میزنم بوی فلفل دلمهای میده. دو تا جعبه بلال خریدم و کلی خرکش کردم آوردم، خودم هم نمیدونم واسه چی.
پسر پشتیه توی قهوهخونه بعد از این که یک استکان چایی رو پاچیده رو هیکلم داره از رفیقش گله میکنه که تو چرا هر زیدی که میگیری یا بچه کرجه یا نظام آباد. موتوریا امونم رو بریدن. توی پیاده روهای میدون شاپور، یه موتوری از لای پام رد میشه.
بوی جیگر نپخته، تصویر پسر بچهای که با تموم وجود سعی میکنه دود قلیونو حلقه حلقه بده بیرون، آروغی که طعم فلفل دلمهای میده.
اعصابم گهیه.