۲۴.۷.۸۷

تالار وزارت کشور

گفتم آهن‌دلی کنم چندی
ندهم دل به هیچ دل‌بندی

وان که را دیده در دهان تو رفت
هرگزش گوش نشنود پندی

خاصه ما را که در ازل بوده‌ست
با تو آمیزشی و پیوندی

به دلت کز دلت به درنکنم
سخت‌تر زین مخواه سوگندی

یک دم آخر حجاب یک سو نه
تا برآساید آرزومندی

هم‌چنان پیر نیست مادر دهر
که بیاورد چون تو فرزندی

ریش فرهاد بهترک می‌بود
گر نه شیرین نمک پراکندی

کاشکی خاک بودمی در راه
تا مگر سایه بر من افکندی

چه کند بنده‌ای که از دل و جان
نکند خدمت خداوندی

سعدیا دور نیک‌نامی رفت
نوبت عاشقیست یک چندي


* سعدی