۳.۲.۹۰

از پیر و از جوان

فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد
دودش به سر درآمد و از پای درفتاد
مجنون ز جام طلعت لیلی چو مست شد
فارغ ز مادر و پدر و سیم و زر فتاد


زین‌گونه صد هزار کس از پیر وز جوان
مست از شراب عشق چو من بی‌خبر فتاد
بسیار کس شدند اسیر کمند عشق
تنها نه از برای من این شور و شَر فتاد
روزی به دل‌بری نظری کرد چشم من
زان یک نظر مرا دو جهان از نظر فتاد
...
سعدی ز خلق چند نهان راز دل کنی
چون ماجرای عشق تو یک یک به در فتاد




اول اردی‌‏بهشت - آرامگاه سعدی
و شعر سعدی