۱۸.۳.۸۵

به آهستگی

امروز فرصت شد و «به آهستگی» را دیدم. فیلم خوبی بود. یعنی بهتر بگویم، فیلم خیلی خوبی بود. در تمام طول فیلم، این پست رضای خوابگرد در نظرم بود که ببینم آیا واقعا ۳ یا ۴ سالن برای این فیلم کم است یا مطلب اعتراضی خوابگرد بیش‌تر به خاطر مشارکت خودش در نوشتن فیلم‌نامه «به‌آهستگی»ست و این فیلم هم یکی از همان فیلم‌های به قول خودش نخ‌نمای به اصطلاح معناگراست. اما «به آهستگی» فیلم خیلی خوبی بود. گرچه با تیتر «سینما در ایران، یعنی پدرسوختگی» و بخش‌هایی از مطلب رضا (فقط در جایگاه یک علاقه‌مند سینما) مخالف بودم اما حقیقتا چیزی شبیه به آن چیزی را که رضا از آن با عنوان «پدرسوختگی در سینما» نام برده بود، در مورد «به آهستگی» حس کردم. البته این بار اولی نبود که در سینمای ایران به این مسائل برمی‌خوردم، اما در مورد این فیلم واقعا دلم سوخت که چرا باید فقط این تعداد اندک سالن سینما این فیلم را اکران کنند.

زیاد نوشتم راجع به پدرسوختگی، یک کم هم بگویم در مورد «به آهستگی». یک سوم ابتدایی فیلم که گذشت، وقتی ماجرای چهره له شده آن زن تصادفی مطرح شد، یاد «Lost Highway» دیوید لینچ افتادم و فکر کردم احتمالا فیلم، پایانی -به اصطلاح- ضد زن خواهد داشت. اما خوشم آمد که داستان تمام حدس‌هایم را به هم ریخت.

یک نکته بسیار مثبت در «به آهستگی»، واقع‌گرا بودن قصه بود. سناریست، بعد از زمانی که پری قصه غیبت چند روزه‌اش را بازگو کرد و در نظر بیننده تطهیر شد، به خطا نرفت و تصویر واقعی‌ای از واکنش مرد نشان داد. به عبارت بهتر، سید می‌توانست با توضیحات پری قانع شود اما سید کاملن واقعی عمل کرد و نتوانست خشم‌اش را از غیبت پری فرودهد. در حقیقت فیلم‌نامه از یک کارگر جوش‌کار که به قول خودش سواد درست و حسابی هم نداشت، تصویر روشنفکرانه‌ای ارائه نکرده بود و همین واقعی‌اش می‌کرد.

بازی فروتن فوق‌العاده بود. -به عنوان یک بیننده- به نظرم فروتن می‌توانست برنده سیمرغ بهترین بازیگر مرد مسابقه سینمای ایران هم باشد. مخصوصن که «به آهستگی»، اثر متفاوتی در کارنامه فروتن بود که بعد از بازی در چند فیلم تجاری و ناامیدکننده، دوباره من را به استعداد فروتن امیدوار کرد. اما بازی نیلوفر خوش‌خلق به گمانم ضعیف‌تر از حدی بود که باید. شاید هم بازی قوی فروتن، باعث شده بود تراز به هم بخورد.

داستان «به آهستگی»، دقیقا به اندازه نام فیلم، به آهستگی پیش می‌رفت. اما این کندی که هم در فیلم‌نامه، هم در بازی‌ها و هم در موسیقی مشهود بود، به هیچ وجه آزاردهنده به نظر نمی‌رسید. کندی ماجراجویانه‌ای با ریتم مناسب بود که هرگز تماشاگر در میانه‌ی فیلم به ساعتش نگاه نکند. کار کردن توی این ژانر و به این سبک و آن هم کار خوب ساختن، کار هر کارگردانی نیست.

نکته خیلی جالبی که در «به آهستگی» وجود داشت، سوژه‌اش بود. موضوعیت داستان و جان کلام فیلم، چیزی بود که مدت‌هاست دغدغه ذهنی من است. مهره‌های زائد شطرنجی که حضورشان مانع از تماشای شکل و اندازه واقعی صفحه می‌شود. مردم، مردم، مردم. پری فرار کرد از دست مردم. سید به هزار فکر و خیال عجیب و غریب کشیده شد، با حرف مردم. واکنشی نشان داد برای ساکت کردن مردم. و آخر سر هم سید و پری فرار کردند از کمک‌های مردم. از سیصدهزار تومان کمک نجار محل. از لطف‌های بی‌دریغ زن صاحب‌خانه. از خبرسازی و خبرچینی دل‌سوزانه مرد قصاب. از لطف دایی پری. از همه این‌ها و از همه دروغین بودن‌شان فرار کردند به یک ساحت مقدس.