۸.۶.۹۵

هشتم شهریور

از هم گریختیم
و آن نازنین پیاله‌ی دل‌خواه را دریغ
بر خاک ریختیم

جان من و تو تشنه‌ی پیوند مهر بود
دردا که جان تشنه‌ی خود را گداختیم
بس دردناک بود جدایی میان ما
از هم جدا شدیم و بدین درد ساختیم

دیدار ما که آن همه شوق و امید داشت
اینک نگاه کن که سراسر ملال گشت
و آن عشق نازنین که میان من و تو بود
دردا که چون جوانی ما پای‌مال گشت

با آن همه نیاز که من داشتم به تو
پرهیز عاشقانه‌ی ما ناگزیر بود
من بارها به سوی تو بازآمدم ولی
هر بار
دیر بود

اینک من و توایم دو تنهای بی‌نصیب
هر یک جداگرفته رهِ سرنوشت خویش
سرگشته در کشاکش طوفان روزگار
گم کرده همچو آدم و حوا بهشت خویش



گریز
شعر سایه
طهران - اردی‌بهشت ١٣٣٦
photo-manipulation by Sarah DeRemer