۲۸.۸.۸۳

چرا هاشمی

این روزها بحث انتخابات داغ است. این‌که عده‌ای طرف اکبر هاشمی را گرفته‌اند، نقل همه محافل شده است. گویا مثلا کسی از شمس‌الواعظین انتظار ندارد که موضعش موافق هاشمی باشد.

هاشمی رفسنجانی در ایران بیش از هر مسئول و مقام مملکتی (البته با در نظر گرفتن ضریب وزنی‌اش) قربانی شایعه است. البته من قصد رد و تایید عملکرد او را ندارم و فقط در مورد گردش ناگهانی حاکمیت برای ایجاد موج تخریب وسیع علیه او حرف می‌زنم. شاید این جمله که انقلاب فرزندان خودش را می‌خورد، در مورد هاشمی مصداق داشته باشد. بارها شنیده‌ایم که آقای هاشمی ساکن فلان برج بلند مرتبه در فلان محله تهران است یا دخترش فائژه و یا فلان پسرش و یا بهمان فامیلش در مثلن کانادا صاحب مکنت و پول و قصر و اتوبان‌اند. من نمی‌خواهم بگویم که مثلا بحث آقازاده‌گری در اطرافیان هاشمی وجود دارد یا ندارد. من صحبت‌ام فقط اشاره به حجم تولید شایعه پیرامون این آدم دارد.

با توجه به این‌که پس از خاتمی، جبهه اصلاحات نتوانست فردی با قدرت و کاریزمای او را به کارزار سیاسی بفرستد و بعد از انصراف میرحسین موسوی از کاندیداتوری (که اصلن نمی‌دانم موسوی اصلاح‌طلب حساب می‌شود یا نه) حالا مصطفی معین نامزد اصلاح‌طلبان است. او در دوره‌ای که استعفا یک جوری تابو شده بود، از مدیران مستعفی بوده و به نظر من احتمال رد صلاحیتش هم بسیار است. حالا اگر ایشان کاندید شود و از فیلتر شورای نگهبان نیز بگذرد بحث دیگریست اما این طرف و آن طرف می‌شنوم که در این اوضاع اگر معین رد صلاحیت شود برای فرار از بحران بازگشت هاشمی !! به آدم‌هایی مثل ولایتی و رضایی و توکلی و یا فراتر از آن حتی احمدی‌نژاد باید تن داد.

فکر می‌کنم بخش عمده تصویری که تحت عنوان بحران هاشمی ترسیم شده است و نگرانی‌ای که از بازگشت او به قدرت در بین اصلاح‌طلبان وجود دارد، دقیقا تولید شده جریانی‌ست که در این سال‌ها با تولید حاشیه‌ی فراوان و شایعه‌سازی کوشیده تا هاشمی را اکبرشاه کند. هاشمی در این چند ساله اخیر از راست سنتی لطمه‌های زیادی دیده است. گرچه تندروهای اصلاحات نیز در دوره خوش‌خوشان سعی کردند دخل هاشمی را بیاورند اما هاشمی فعلا از دسته موسوم به راست زخم‌خورده‌تر است. مخالفت رسمی بسیج‌های دانشجویی و تئوریسین‌های راست تندرو نیز نشان از آن دارد که اصول‌گرایان جنبش گسترده‌ای را بر علیه حضور رفسنجانی در انتخابات آغاز کرده‌اند که این خود شاهد این مدعاست.

گمان می‌کنم با بازگشت هاشمی سطح آزادی‌های اجتماعی تغییر شگرفی نخواهد کرد. همین‌طور رابطه ایران با دنیای خارج که محصول تلاش هشت‌ساله دولت خاتمی‌ست نیز آنچنان که می‌گویند تیره نخواهد شد. اظهارنظرهای وی در این چند ساله اخیر نشان از آن دارد که او نیز مانند هر سیاست‌مدار حرفه‌ای همسو با تغییرات اجتماعی در روش‌های خود تغییراتی داده است.

هاشمی متعادل‌تر شده و همیشه نیز مشی سیاسی‌اش بر تعادل و موازنه استوار بوده و در طول حیات سیاسی همیشه از سوی تندروها ضربه دیده است. روزی که هاشمی وزرایی اتوکشیده به کابینه خود آورد، همین اصلاح‌طلبان پیشروی امروز او را به اشرافی‌گری و وابستگی به امپریالیسم متهم کردند.

برای همین فکر می‌کنم به جای هاشمی‌گریزی در جبهه اصلاحات، باید با او تعامل بیشتری صورت بگیرد. شاید او حتی بتواند نماینده مناسبی برای اصلاح‌طلبان باشد.