بوی پوشال و آن صداهای عجیب و غریب کانال کولر
که انگار از عمیقترین دالانهای کودکی
به گوش میرسند
یک روز تعطیل و گرم تابستانی
در خانه پدری
تسمه فرسوده و گرومب گرومب کولر
بوی پوشال خیس خورده
بالشهای گرد و قرمز
با روکشهای گلدار
مردهای فامیل همه ردیف
پهن میشدند وسط اتاق
کنار استکانهای خالی چای
و فرار از خواب ظهرگاهی اجباری
بازیگوشی
ملنگی
و گاهی کتک مختصری
که مکافات بیداریِ یکی از بزرگترها بود