۲۴.۳.۸۸

ضربان‌های کند

ساعت ۱:۳۰ بامداد، هر لحظه خبرهای بد و بدتری می‌رسند. عده‌ای شکست را قبول کرده‌اند. روزنامه‌هایی توقیف شده‌اند و سایت‌هایی فیلتر. می‌گویند که کیهان تیتر یک فردایش را هم انتخاب کرده است. طرفداران کاندیدای رقیب در خیابان مشغول شادمانی‌اند. این‌جا خیلی‌ها گریه می‌کنند. ستاد دارد تخلیه می‌شود. گویا گروه فشار می‌خواهد به ستاد حمله کند. فارس لحظه به لحظه خبرهای خیلی بدی از شهرهای کوچک و روستاها مخابره می‌کند. سرویس اس‌ام‌اس از دیشب قطع است. بساط جنگ روانی به راه است و روبه‌راه. اما همه این‌ها حرف است و من بر اساس تجربه های پیشین، تا آخرین ثانیه‌های صبح با لبخند به برنده شدن میرحسین امید دارم.

ساعت ۵:۱۰ بامداد، برتری ۱۶ به ۸ احمدی‌نژاد در ۲۵ میلیون رای. تعداد رای موسوی تا الان رو با بدبین‌ترین نگاه هم نمیشه باور کرد. همه ملتهبیم و منتظر. حامد توی ستاد راه می‌ره و مدام می‌خونه : لا حول و ولا قوت الا بالله...

ساعت ۶:۱۵ بامداد، از ۲۸ میلیون شمارش شده احمدی‌نژاد ۱۸ به ۸ پیشه. حدود ۷ میلیون رای دیگه مونده.

"حیدرنیا امروز غلغله بود. عجیبه که من وسط این همه شادی و امیدواری و اطمینان ، دلهره عجیبی دارم. کمیته صیانت باز هم نامه نوشته به جنتی. چاپ تعرفه و ساخت مهر در تعداد عجیب و غریب. صندوق‌های سیار و ... توی همه اینا یک شنبه خلوت می بینم که هیچ رنگ سبزی توش نیست و همین پلیس "نیروی انتظامی تشکر تشکر" با همه قوا در همه شهر مستقره و خبری هم از لبخندای آبکی سرهنگاش نیست." اینو سه شنبه توی فیس‌بوک نوشته بودم.

ساعت شش و سی دقیقه بامداد شنبه. تمومه. محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران شد. واقعا هم انگار توقع زیادی داشتیم. حالا نوبت پرده آخره. همه ما باید پشت رئیس جمهور اکثریت قرار بگیریم و به سازندگی و بالندگی و احساس خوشبختی با طعم صابون ادامه بدیم.

کمی بغض دارم. آره ... هزار باده ناخورده در رگ تاک است. می‌دونم. اما خودمونیم. پیر شدیم. بارها به خونمان کشیده‌اند / به یاد آر / و تنها دست‌آورد ِ کشتار / نان پاره‌ی بی‌قاتق ِ سفره‌ی بی‌برکت ِ ما بود / تاریخ ِ ما بی‌قراری بود / نه باوری / نه وطنی. (بامداد، مدایح بی صله، با تلنگر سارا).