
یاد اون شبها میافتم زیر مهتاب باهار
توی جنگل لب چشمه مینشستیم من و یار
میگن این دنیا دیگه مثل قدیما نمیشه
دل این آدما زشته دیگه زیبا نمیشه
اون بالا باد داره زاغ ابرا رو چوب میزنه
اشک این ابرا زیاده ولی دریا نمیشه
* فریدون فروغی، روزی