۳.۵.۹۰

مجال

دختر کشت‌زار
خوشه می‏‌چیند
سربازی در راه
او را می‏‌بیند
دریغا مجالی
دریغا مجالی

سربازی در راه
تفنگی در دست
تخته‏‌ای کودن
آهنی سرمست
دریغا نهالی
دریغا نهالی

کسی نپرسید
سرباز جوان
می‏‌خواهی برو
می‏‌خواهی بمان
دریغا سوالی
دریغا سوالی

دختر کشت‌زار
خوشه می‏‌چیند
ردی از سرباز
کس نمی‏‌بیند
دریغا غباری
دریغا غباری