۲۷.۵.۹۰

تمام حقیقت


خیره باید شد در این تصویر. به مشت گره‌کرده‌ی آن آزاده‌ای که تا کمر از پنجره بیرون آمده و عزیزش را از زمین کنده و در آغوش کشیده است. به صورت گریان پیرزن زنبیل به دست که برای آزاده‌ها، آن همه اسپند دود کرده است و به لبخند دختر نوجوان چادر به سر، که پشت پیرزنی که یا مادرش است یا مادربزرگش، پناه گرفته و به نقطه نامعلومی نگاه می‌کند. کاش نام عکاس را می‌فهمیدم.