[ شرح ]
ای آرزوی آرزو ... آن پرده را بردار ازو
صفحات دیگر
خانه
درباره من
عکسها
توییت
معرفیکتاب
بریده کتاب
دیالوگ فیلم
شایدشعر
تماس
۲۶.۴.۹۴
با کمی اغراق
من وختی قمارباز بودم، یه دوسدختر داشتم. اگه میبردم تو قمار که هیچی اما اگه میباختم یه بهانه جور میکردم باختمو مینداختم گردن اشتباه اون و سیاه و کبودش میکردم.
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی