آرام نشستهاند
و لبخندشان شبیه خنجر است
آنها که بلند میگویند : "نگران حال خودت هستیم"
در دلهایشان دریاییست
از نفرت
که موج بر موج میکوبد
لبخند میزنند اما
چون آرام است خیالشان
که عشق و جنون تو
کار تو را یکسره خواهد کرد
نیازی نیست عداوت را آشکاره کنند
قاضی
به عدم سلامت روانیات
رای خواهد داد
و آنها
در آغوشت میکشند
چون کفتارهایی مهربان
با تو همدردی میکنند
همانها که لبخندهایشان
خنجرهایی آخته است
و تو هرگز
نخواهی دانست
پاییز نود و پنج