۱۹.۲.۹۶

تابلو

به پرهام ... و مِهرهای بی‌حساب



اتاق لُخت بود که آمد
تابلویی به دستش بود
می‌خندید
خنده‌اش را برای همیشه
به دیوار مقابلم آویخت

اردی‌بهشت نود و شش